... |
🌷رفتیم توی شهر و یک اتاق کرایه کردیم . بهم گفت :
” زندگی ای که من میکنم سخته ها."
گفتم : ” قبول . “
برای همه کاراش برنامه داشت ؛ خیلی منظم و سخت گیر ، غذا خیلی کم میخورد ، خیلی مطالعه می کرد ، خیلی وقت ها میشد روزه میگرفت .
معمولا همان روزهایی که روزه بود می رفت کوه.
به یاد ندارم روزی بوده باشه که دو نفرمان دو تا غذا از سلف دانشگاه گرفته باشیم ، همیشه یک غذا می گرفتیم ، دو نفری میخوردیم .
خیلی وقت ها هم میشد نان خالی می خوردیم و خیلی کارهای دیگه ..
همه اینها برای این بود که نفسشو تربیت کنه و در عین حال فقرا رو درک ..
🌹شهید مهندس مهدی باکری🌹
[سه شنبه 1395-12-10] [ 11:29:00 ب.ظ ]
|