💓💕#عاشقانه_ای_به_سبک_شهدا💕💓
بندهای پوتینش را که یک هوا گشادتر از پایش بود، با حوصله بست.

 مهدی را روی دستش نشاند وهمین طور که از پله‌ها می‌رفتیم گفت: «بابایی!👶 تو روز به روز تپل‌تر می‌شی.:) فکر نمی‌کنی مادرت چطور می‌خواد بزرگت کنه؟» 

بعد مهدی را محکم بوسید. چنددقیقه‌ای می‌شد که رفته بود‌. 

ولی هنوز ماشین🚔 راه نیافتاده بود‌. دویدم طرف در که صدای ماشین سرجا میخکوبم کرد. 
نمی‌خواستم باور کنم. بغضم را قورت دادم و توی دلم داد زدم: #اون قدر #نماز می‌خونم و #دعا می‌کنم تا #دوباره برگردی.:(:(:(

💗💗💗💗
☑#شهید محمد ابراهیم همت☑

موضوعات: شهدا  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...