گل نرگس
 
   



 
🌷 مفضل از امام صادق عليه السلام روايت مي كند كه فرمود قائم عليه السلام پشت خود را به ديوار كعبه تكيه داده مردم جهان را مخاطب قرار مي دهد و مي فرمايد هر كس بخواهد آدم و شيث را ببيند اينك منم آدم و شيث هر كس بخواهد نوح و سام را ببيند اينك منم نوح و سام هر كس بخواهد ابراهيم و اسماعيل را ببيند اينك منم ابراهيم و اسماعيل هر كس بخواهد موسي و يوشع را ببيند اينك منم موسي و يوشع هر كس بخواهد عيسي و شمعون را ببيند اينك منم عيسي و شمعون هر كس بخواهد محمد و علي عليهما السلام را ببيند اينك منم محمد و علي هر كس بخواهد حسن و حسين را ببيند اينك منم حسن و حسين هر كس بخواهد امامها را از اولاد حسين ببيند اينك منم آن امامان معصوم از نسل پاك حسين .
📘 بحار الانوار ج 5-3

موضوعات: امام زمان, احادیث  لینک ثابت
[یکشنبه 1396-01-20] [ 04:30:00 ب.ظ ]




گمنامی برای شهرت پرست­ ها دردآور است، اگرنه همه اجرها در گمنامی است؛ تاآنجا که فرموده ­اند: آنگونه در راه خدا انفاق کن که آن دست دیگرت هم با خبر نشود.20 فروردین سالروز شهادت سید مرتضی آوینی تسلیت باد.

موضوعات: شهید آوینی, شهدا  لینک ثابت
 [ 04:20:00 ب.ظ ]




فرزند آیت الله میرزا احمد سیبویه(ره) تعریف می کرد: «مادر که نابینا شده بودند پدر همیشه کفش‌های مادر را جلو پای ایشان جفت می‌کردند
زمانی که مادر برای شست‌وشوی لباس یا استحمام به حمام می‌رفتند پشت در می‌نشستند تا اگر چیزی نیاز داشته باشند خودشان تحویل بدهند
یک روز پدر خیلی خسته بودند، مادر که حمام رفتند، پدر طبق معمول پشت در نشستند تا مبادا مادر چیزی بخواهند و ایشان صدای‌شان را نشنود
در همان حال چند بار خوابشان برد و از خواب پریدند اما هرچه اصرار کردیم حاضر نشدند آنجا را ترک کنند
طی این سال‌ها حتی یکبار ندیدیم که پدر کمترین ناراحتی و دلخوری برای مادر ایجاد کنند. کوچک‌ترین بی‌احترامی و عصبانیتی از ایشان ندیده‌ایم.

موضوعات: علما و بزرگان, خانواده  لینک ثابت
 [ 03:48:00 ب.ظ ]





‍ هـــــوای “اخرالزمـان” ســـــرد اســـــت ..
میخواهـے سـرما نخــــوری!

لباسـت را درسـت انتخاب کن 
قدم نخســت ” لباس ظاهر ” اسٺـــ

دست بکـش از ” سـاپورت ” هایے

که منجمد میکند ایمانـــــت را…

موضوعات: تلنگر, متفرقه  لینک ثابت
[شنبه 1396-01-19] [ 10:55:00 ب.ظ ]




طــنزشـهــدا
       
🍂چشم باز کرد خودش را روی تخت بیمارستان دید.

بدنش کرخت بود و چشماش خوب نمی دید.

فکری شد که شهید شده و حالا در بهشت و هنوز حالش سر جا نیامده تا بلند نشود و تو دار و درخت های شلنگ تخته بزند و میوه های بهشتی بلمباند و تو قصر های زمردین منزل کند.

پرستاری که به اتاق امده بود متوجه او شد.

اومد بالا سرش. مجروح با دیدن پرستار اول چشم تنگ کرد و بعد گفت:

«تو حوری هستی؟»

پرستار که خوش به حالش شده بود که خیلی زیباست و هم احتمال میداد که طرف موجی شده و به حال خودش نیست ریز خنده ای کرد و گفت:

«بله من حوری هستم»

مجروح باتعجب گفت:

«پس چرا اینقدر زشتی؟»

پرستار ترش کرد و سوزن را بی هوا زدبه مجروح نعره ی جانانه مجروح در بیمارستان پیچید.🍂

منبع:کتاب رفاقت به سبک تانک📚

موضوعات: شهدا  لینک ثابت
 [ 10:53:00 ب.ظ ]
 
   
 
مداحی های محرم